طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

طاها قند عسل

ماه من واکسن میخوره

  نازی مامانم امروز ساعت 12 قراره منو بابا جونی ببریمت برا واکسنت الهی میدونم کلی گریه میکنی عزیزم ایشالله همیشه سالم و تندرست باشی ماه اسمونم الانم رو تشک پلاستیکیک دارهبازی میکنی و ذل زدی به تلویزیون .مامان جووووووووووووووووووووووونم تورو خدا گریه نکنی مامان جووووووووووووونی دلش میگیره منم گریه میکنم دیشب رفتیم خونه همکار بابایی واسه گرفتن گسته هامون ههههههههههههه اخه اداره به بابایی پسته داده بوده یادش رفته بیاره خونه همکارش برده خونش بلاخره دیشب کلی شیطونی میکردی صدای خنده ی همه رو دراورده بودی تا دست بهت میزدیم میگفتی اغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ نمیدونی مامان پقد همکاره بابا با خانمش ازت خوششون اومده بود هی ...
3 خرداد 1391

قلب مامانی

سلام مامان جان امروز میخوام درمورد کارای دیروزمون بهت بگم که چی گذشت مثه همیشه مامانی صبح پاشدی وروجک بازی کردی منم کارارو کردم بعداز ظهر دوست بابایی شهاب با خانوادش اومدن دنبالمون که مارو ببرن خونهعزیزت اخه قرار بود برای عرض تسلیت خونه ی پسر دایی بریم وقتی خونه عزیزت رسیدیم همه بودن هستی دختر عموتو مامانش داشت اماده میکرد گریه میکرد بلاخره رفتیم برا عرض تسلیت خیلی تو ماشین گریه میکردی البته عمو سجادتم اذیتت میکرد ههههههههههههههه بداخلاق شده بودی مامانی تا یکی بهت دست میزد نق میزدی اقای بد اخلاق راستی مامانی گداشتمت تو رورواکت چقد دوست داری انقد با این عروسکای رو رورواکت بازی میکنی ههههه قربونه بازی کردنات برم عزیزت گفته از امروز بهت لعاب...
2 خرداد 1391